این مقاله تایید نهایی نشده است و صرفاً برای بررسی بصورت عمومی منتشر شده است. (غیر قابل استناد)
احمدی، صیفور (صفر؛ ۷مهر1339–14اسفند1362)، فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع) تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
صیفور در روستای نمرۀ4 معروف به شیخبرفی در منطقۀ کوهستانی جهانگیری از توابع شهرستان مسجدسلیمان متولد شد. معمولاً، در این منطقه، روستاها به احترام و نام ریشسفید و بزرگ قوم نامگذاری میشدند و برفی هم نام مستعار پدربزرگ صفر بود.(پوراحمدی، ص ۱۰) پدرش، حیاتقلی، کشاورز و مادرش ماهطلا، خانهدار و او پنجمین فرزند خانواده بود. فرزندان دیگر به ترتیب فاطول، منصور، علیپناه، بتول، سکینه و لیلا نام دارند ( فرهنگ ... ، ص ۵۷).
صیفور تحصیلات خود را در دبستان روستای نمرۀ ۵ (تقریباً، در چهارکیلومتری محل زندگیاش) آغاز و این مسیر را هر روز پیاده طی میکرد. در ۱۳۵۱ ش، به دلیل نبود مدرسۀ راهنمایی در روستا، خانواده ناچار شد که صفر را برای گذران تحصیل، نزد یکی از بستگان به مسجد سلیمان بفرستد. در ۱۳۵۳ ش، پدرش به بیماری عفونت ریه مبتلا و خانواده ناچار شد برای پیگیری درمان به شهر اهواز نقل مکان کند و به همین دلیل، صفر هم به شهر اهواز و نزد خانواده آمد. بیماری پدر پرهزینه و خانواده از فراهمآوردن آن ناتوان بود، پس صفر وادار شد در کنار تحصیل به کار بپردازد. از طرفی، منصور، برادر بزرگ صفر، در همان سال در شرکت کاغذ پارس هفتتپه* از توابع شهرستان شوش دانیال( ع) استخدام شد و ازهمینرو آنها در ۱۳۵۴ ش، از اهواز به شوش رفتند در حالیکه نوزده روز بعد پدر خانواده درگذشت. (احمدی)
صفر در ۱۳۵۵ ش، به دبیرستان کورش (دکتر شریعتی کنونی) شهر شوش وارد شد و در همین زمان فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی خود را آغاز کرد. از طریق دوستانش با حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش، امام جماعت مسجد جامع شهر (بعدها، نمایندۀ دورۀ اول مردم اندیمشک و شوش در مجلس شورای اسلامی، شهادت: ۷ تیر ۱۳۶۰ ش، حادثۀ بمبگذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی) آشنا شد.. صفر در همۀ جلسات پیش از انقلاب در مسجد، همچنین در جلسات خصوصی ویژۀ برنامهریزی و هماهنگی فعالیتها، حضور داشت (پوراحمدی،ص ۱۳)
در ۱۳۵۷ ش ، راهپیمایی بزرگی در شهر شکلگرفت که به مسجد جامع ختم شد. قطعنامۀ راهپیمایی را صفر با این که ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر نداشت قرائت کرد و هنگامی که به نام امام خمینی(ره) رسید جمعیت از شدت ترس متفرق شدند. از آن زمان به بعد عوامل پاسگاه ژاندارمری حکومت پهلوی مترصد دستگیری او بودند. (سالمینژاد، ص ۱۶) ماموران پاسگاه ژاندارمری او را در همان سال با یک خنجر و اعلامیه های امام (ع) دستگیر کردند اما موفق شد خنجر را در کانال آب بیندازد و اعلامیهها را در زیر صندلی جیپ ژاندارمری پنهان کند. نیروهای ژاندارمری او را به مدت چهارروز در بازداشت نگاه داشتند و از او خواستند که به امام خمینی (ره) توهین کند که نپذیرفت، پس شرط آزادیش را تعهد کتبی قرار دادند که این بار هم صفر گفت: «من فقط در برابر خدا تعهد دارم.» سرانجام یکی از افراد صاحب نفوذ شهر ، به بهانۀ نوجوان بودن صفر، ضامن آزادیاش شد اما این اتفاقات حضور وی در تظاهرات انقلابی مردم را کاهش نداد. پس از پیروزی انقلاب با تشکیل کمیتههای انقلاب، صفر به عضویت این نهاد درآمد. (پوراحمدی، ص ۱۶) در ۱۳۵۸ ش، همزمان با فعالیت گروهکهای ضد انقلاب، او در کنار فعالیتهای عملیاتی برای تامین امنیت شهر، با هدف آگاهی جوانان و جلوگیری از فریب آنان با عوامل این گروهکها بحث و مناظره میکرد.( همو، ص ۱۷) او در همین سال عضو رسمی سپاه شهرستان شوش شد.(برهانی)
در ۱۳۵۸ ش، با شروع غائلۀ پاوه (هجوم مسلحانۀ ضدانقلاب به شهر پاوه و آزادسازی آن به فرمان امام (ره)) به همراه عدهای از پاسداران شوش به منطقۀ بانیگان (در۲۴ کیلومتری جنوب غربی پاوه و ۱۲۰ کیلومتری شمال غربی کرمانشاه) عزیمت کرد. صفر به دلیل اینکه بدون اطلاع خانواده به کردستان رفتهبود از آن منطقه، نامهای به خانواده نوشت و به ویژه از مادرش عذرخواهی کرد.(پوراحمدی، ص ۱۹)
پس از آغاز جنگ تحمیلی، صفر با شنیدن خبر تهدید شوش از سوی ارتش بعث عراق، به شهرش بازگشت و به اتفاق جمعی از همرزمانش در کنار کرخه و در سه کیلومتری شوش به نیروهای رزمنده پیوست و در همین منطقه به دلیل آتش پر حجم دشمن از ناحیۀ بازو مجروح شد. در بیمارستان شهر به علت نبود داروی بی حسی، بازویش را در حالت هوشیاری بخیه کردند و بلافاصله به منطقه بازگشت. (خلیلی، ص۵۳) در مهر ۱۳۵۹ نیروهای عراقی به پشت رودخانۀ کرخه رسیدند و قصد عبور از آن را داشتند، صفر به همراه سایر رزمندگان جبهۀ شوش، با مقاومت سرسختانه، مانع عبور دشمن از رودخانۀ کرخه شدند. (محسنیفر، ص ۹) با آغاز عملیات فتح المبین* (2 فروردین ۱۳۶۱) در جبهۀ جنوبی، شوش و دزفول، با هدف آزادسازی غرب رودخانۀ کرخه و جادۀ دزفول- دهلران و تأمین اندیمشک، شوش، دزفول و جادۀ اندیمشک- اهواز، صفر با تیپ 17 قم ( لشکر علی بن ابی طالب(ع) کنونی) به فرماندهی حسن درویشی بیاتیانی* (شهادت: اسفند ۱۳۶۳ ش در عملیات بدر*) با سمت آر.پی.جی زن شرکت کرد.(برهانی)
با نزدیک شدن به عملیات بیت المقدس* (10 اردیبهشت ۱۳۶۱) در جبهۀ جنوبی در غرب کارون با هدف آزادسازی شهرهای خرمشهر، هویزه و جادۀ اهواز-خرمشهر و خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانۀ دشمن، او با سمت فرمانده گردان دانیال (ع) تیپ ۱۷ قم (به فرماندهی مرتضی صفاری) به منطقۀ کوشک (پاسگاهی در غرب جادۀ اهواز_ خرمشهر) اعزام و در آنجا براثر اصابت ترکش، از ناحیۀ دو پا، دو دست و شکم به شدت مجروح شد و با وجود ترکش در بدن، با اصرار خود دوباره به جبهه بازگشت. (پوراحمدی ، ص۲۳) صفر در عملیات رمضان* (22 تیر ۱۳۶۱ ) در جبهۀ جنوبی، در شرق بصره با هدف تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیۀ شط العرب شرکت کرد و با وجود مجروحیت، به سمت جانشین فرمانده گردان دانیال(ع) منصوب و ابتدا به گمرک خرمشهر، روبهروی خط دشمن و سپس به منطقۀ کوشک اعزام شد. در این عملیات، گردان مسئولیت پدافندی خط را بر عهده داشت. صفر در این عملیات هم از ناحیۀ شکم مجروح شد و برای مدتی به مرخصی رفت.( سالمینژاد،ص۲۰)
صفر در آستانۀ عملیات والفجر مقدماتی (17 بهمن ۱۳۶۱) در جبهۀ جنوبی، شمال چزابه با هدف پیشروی به سوی العماره و تهدید آن در شرق، با وجود جراحات متعدد، به گردان ضد زره شهید رجایی تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(ع) به فرماندهی حسن درویشی پیوست. او به همراه نیروهای رزمنده در محور فکه-چزابه با سمت معاون گردان در عملیات شرکت کرد و از ناحیۀ پهلو و زیر دندهها به شدت مجروح و به تهران منتقل شد اما این بار هم، پیش از بهبود کامل، با ترک بیمارستان به جبهه بازگشت.
او در شهریور ۱۳۶۲ با فاطمۀ چراغچشم در منزل آیت الله قاضی امام جمعۀ وقت دزفول ازدواج کرد.
در ۱۱ دی ۱۳۶۲ صفر از سوی بهروز غلامی (شهادت اسفند ۱۳۶۲ ش در عملیات خیبر* ) فرمانده تیپ امام حسن مجتبی(ع) به سمت فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) منصوب شد. در عملیات خیبر (3 اسفند ۱۳۶۲) در جبهۀ جنوبی، هورالهویزه با هدف عبور از هور و تهدید بصره از شمال، به همراه گردان ابوالفضل(ع) به مدت چهار روز در مقابل پاتکهای دشمن ایستادگی کرد و در خط پدافندی منطقۀ هورالعظیم*، پشت دژ رودخانۀ دجله (که از دامنههای جنوبی رشته کوه توروس در شرق ترکیه سرچشمه گرفته و پس ازعبور از شهرهای کشور عراق به رودخانۀ کارون میپیوندد) در ساعت ۱۴ روز ۴ اسفند ۱۳۶۲ ش، با اصابت ترکش خمپارۀ دشمن به شهادت رسید. پیکر وی پس از ۱۳ سال در ۱۳۷۵ ش، پس از تفحص در منطقۀ عمومی هورالعظیم شناسایی وسپس در گلزار شهدای شهرستان شوش دانیال(ع) به خاک سپرده شد. (زهیری)
از فضایل اخلاقی وی میتوان به گذشت در برابر برادران و دوستان و مخالفت شدید با غیبت اشاره کرد. او بسیار سختکوش بود چنانکه پس از فوت پدر و فراغت از تحصیل به کمک دو برادرش تا دیروقت برای امرار معاش خانواده در تلاش بود. همیشه دیگران را به صبر و شکیبایی در برابر مشکلات و گوش سپردن به فرمان امام(ره) در هر مکان و زمان سفارش میکرد. بسیار خوشبرخورد و اهل نماز شب و تهجد بود. ناحیۀ سپاه شهرستان شوش به نام صفر احمدی نام گذاری شده است.(احمدی)
دربخشی از وصیت نامه شهید احمدی آمده است: «از پای ننشینید که هنگام قیام است، سکوت نکنید که هنگام فریاد است. هنگام کار و کوشش است. بیتفاوت نباشید ، این بیتفاوت بودن گناه است. جدایی از روحانیت جدایی از قرآن است. اسلام تا کنون با رهبری روحانیت پیش رفته؛ قدر روحانیت را بدانید که روحانیت از نعمتهای خداوند است.» (بش)
از او فرزندی به نام حسن (تولد خرداد ۱۳۶۳) به یادگار مانده است.
مآخذ: احمدی، علی پناه(برادر شهید)،مصاحبه با مؤلف ۲۰ فروردین ۱۴۰۰؛ برهانی، عبدالزهرا(همرزم شهید) مصاحبه با مولف، ۲۰فروردین ۱۴۰۰؛ پوراحمدی، مهناز، یاد بیدار، تهران: نیلوفران،۱۳۸۶ش ؛ خلیلی، عیسی، آوای وصل، اهواز: بقیه العتره، ۱۳۸۴ش؛ زهیری،علی (همرزم شهید)، مصاحبه با مؤلف (1اردیبهشت ۱۴۰۰ش) ؛ سالمینژاد، عبدالرضا، یادمان سردار شهید صفر احمدی، تهران: نیلوفران، ۱۳۸۹ش؛ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، به کوشش مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: ۱۳۹۵ش، محسنیفر، عبدالحسین، هابیلیان، اهواز: سرزمین نور، ۱۳۹۷ ش.
/عباس اسلامی پور /